ديوار كوتاه سنت

بررسي هنر معماري

ديوار كوتاه سنت

۲۸۰ بازديد

ديوار كوتاه سنت

اين روزها رسم شده است كه به جديدها مي گويند؛ مدرن. مد شده است، بي هويتي معماري هاي جديد را به گردن نيازهاي جديد، محصولات جديد، فناوري هاي جديد و محدوديت هاي جديد مي اندازند و نقد اين بي هويتي را با سفسطه ناكارآمدي و كهنگي معماري سنتي پاسخ مي دهند و توجيه مي كنند. تاريخ و جريان پرمايه معماري و اندوخته هاي آن را محكوم به سنتي بودن مي كنند و در اين رهگذر؛ سنت را معادل تحجر مي گيرند و بي هويتي و واردات ناسازگار را معادل مدرنيزم. بي تحقيق و تدقيق در انديشه و مسير تكاملي معماري غرب، ظواهر دست چندم آن را به كوچه ها و خيابان هاي شهر مي آورند و تاسف بارتر اين كه؛ بي خبري از نقاط قوت، داشته ها و انديشه هاي متعالي گذشتگان و ناتواني از چگونگي به كارگيري آن ها را در پشت نقاب كاغذي تجددي خام و تقليدي، پنهان مي كنند. قاعده نشناخته، سوداي شكستن قاعده در سر دارند و بي تسلط به دانش و تاريخ معماري، هر چيزي را بكر و تازه مي پندارند و از اين تصور بي پايه سرمست مي شوند. يا اگر نه به تقليد، در پندار و توهم فرار از تكرار و تحجر سنتي، با بي اطلاعي، آزموده ها را مي آزمايند و به اختراع دوباره چرخ و آتش مشغول مي شوند.

داد و ستد فني در معماري موضوع تازه اي نيست كه نياز به تحليل تازه و يا راه حل تازه داشته باشد. تاريخ معماري ايران سرشار از اين مراوداتي است كه اتفاقاً به تعالي اين هنر كمك مي كند. در كتيبه كاخ داريوش در شوش، اشاراتي شده است به آوردن مصالحي از سغد و حبشه و... و يا هنرمنداني كه با تجارب متفاوت از كشورهاي ديگر به پاسارگاد و تخت جمشيد دعوت شده اند.

امروزه هنرمندان با تغيير شيوه هاي زندگي فردي و اجتماعي، مصالح، ابزار و فنون ساختمان سازي و... از كشورهاي صنعتي به سوي كشورهاي ديگر و مخصوصاً كشورهاي در حال توسعه سرازير مي شوند و به همراه روش ها و تجربه هاي اجرايي، نيازهاي جديد، تعاريف جديد، زيبائي شناسي جديد، فضاها و تناسبات جديد و... را هم منتقل مي كنند. طبيعتاً اين مراودات البته از قاعده و جزئيات مبادله هاي فرهنگي بري نيست. اما قسمت عمده فرهنگ معماري، از آنجا كه پيوندهاي عميق با فرهنگ و خواست جامعه اي دارد كه در آن مورد استفاده قرار مي گيرد، با الگوهاي صادراتي و وارداتي تطبيق ندارد. فرهنگ هاي عميق و با نشاط، هر مظهر نورسيده اي را مي پذيرند، اما آن را از آن خود مي كنند. براي خود مي كنند. به گواه تاريخ؛ فرهنگ را و معماري را نمي توان به عاريه گرفت. خام دستانه نسخه برداري كرد و يا به ترجمه اي ساده لوحانه از آن بسنده كرد.

معماري هم، مانند هر پديده فرهنگي ديگري، نه خريداري مي شود، نه ناگهان تغيير مي كند و نه ناگهان متولد مي شود. اگر چه گاهي در تندباد حادثه هاي فكري و اجتماعي ممكن است به ناگهان متلاشي شود يا بميرد. معماري مسير است و جريان و هر نقطه از آن، از سمتي نقطه پايان گذشته است و از سمتي نقطه آغاز آينده. بدون اين پيوستگي ها، تنها واحه اي است در آستانه خشكي و ويراني. نه شايسته است به گذشته رودخانه برگردد و نه گريز ناگهاني و گسسته به پيشتر خواهد داشت. از اين منظر "معماري سنتي" تركيب بي معنايي است. "سنت" پايبندي به آئين و رسمي است كه به دليل كثرت تكرار، به قانون تبديل شده و جامعه تغيير و تحليل آن را تاب نمي آورد. در حالي كه آنچه مصداق اين تركيب ناصواب [معماري سنتي] است در هر مقطعي با حفظ پيوستگي به گذشته، با ابداعات و خلاقيت هاي تازه، به آينده نظر داشته و جريان معماري را در بستر تاريخ فرهنگي ميسر مي كند. ابداع در تكنيك هاي ساخت، مصالح، فضاها و عناصر، جايگيري، كاربري، تحولات سبكي و... موضوعي اينچنين پويا كه با سرعت متحول مي شود و تكامل پيدا مي كند، نمي تواند با ثبات و ايستايي ناگزير "سنت" توصيف شود. آيا فرم و تكنيك ساخت گنبد كاووس، تابعيت كور از سنت و الگويي تكراري است؟ آيا معماري مسجد شيخ لطف الله، بدون صحن و مناره، نمونه بارزي از نوآوري و جسارت در طراحي نيست؟ پيمون معماري براي چيست؟ ابداع گوشه سازي و ايوان در معماري ساسانيان، نشان از تفكر پيشرو در الزمات فني ساختمان و پرهيز از نواقص ساختمان سازي قبلي ندارد؟ استفاده از پوشش كاشي هاي معرق در كنار ساختمان هاي آجري، با آن نقش هاي بديع و بي سابقه، تعريف تازه اي از زيبائي شناسي نيست؟ آيينه كاري، تنوع در جزئيات و ريز فضاهاي خانه هاي قاجاري، كليشه دوباره كدام سنت است؟ آيا توسعه كاروانسراهاي دوره صفوي، از همسويي معماري با نيازهاي روز سخن نمي گويد؟ معماري انسان مداري كه خود در هر دوره نشان مدرنترين تحولات بوده، چگونه ممكن است متحجرانه در مقابل روزآمدي و مدرنيسم، كينه ورزي كند؟ و آينده را به تقليدي كوركورانه توصيه نمايد؟ نشانه هاي بارز پيشتازي، چگونه فرمان توقف و يا بازگشت صادر خواهند كرد؟ به زباني شايد بايد گفت؛ سنت معماري ايراني، همان پرهيز از تكرار و تعصب سنت و نگاه به روز در معماري است. سنت معماري، پرهيز از تكرار بيهوده و سنت است. همانطور كه احترام به تاريخ و به گذشته، بيش از پيش، زائيده باورهاي امروزي است.

رجوع به گذشته معماري، به معناي بازگشت نيست. احياء نامتعارف تازه هاي ديروز، كه ديگركهنه شده اند، نيست. بلكه حفظ تداوم و پيوستگي جريان معماري است. دريافت محل زماني و مكاني معماري امروز است در قبال گذشته و آينده. دست كردن در انبان پرنعمتي است كه به همت ساليان بسيار اندوخته شده و به كار امروز و فردا مي آيد.

هر كسي شباهت هايي به والدين و اجداد خود و فرزندان و نوه هايش دارد، اما لزوماً تكرار آن ها نبوده و اين شباهت مترادف معناي "سنت" نيست. اين نوعي تطور تكاملي و حركت طبيعي ريشه دار و متناسب با همان روز است. هيچ انديشمند و روشنفكري را به خاطر شباهت هاي ظاهري به اجدادش، عقب مانده و كهنه نمي شمارند. هيچ كند ذهني را هم، با ترفندهاي ظاهري، عالم روز نمي نامند. موضوع تداوم نسل هاي يك خانواده و يا تعلق ايشان به جايگاه نو و كهنه، سنتي و مدرن، عميق تر از چند شباهت يا تفاوت ظاهري است. اگر تفكر و جهان بيني نباشد، نه كسي با گيوه پوشيدن و ديزي خورن به گذشته بر مي گردد و نه كسي با يك رايانه عاريه و شلوار جين مدرن مي شود.

ساده لوحانه است اگر باور كنيم تكرار و بازسازي بي كم و كاست نمونه اي از معماري گذشته مي تواند مورد تاييد و تحسين علاقه مندان به تاريخ معماري قرار گيرد و يا به ترفندهاي بي بنيادي همچون تقليدي بي محتوا از تزئينات، فرم، مصالح و... داعيه حفظ هويت و تداوم معماري پيشين را علم كرد. گنبد امضاء و سمبل معماري گذشته نبوده و هر بنايي كه گنبد و قوسي دارد، منتسب به هويت معماري ايراني نيست. گنبد يادآور هوشمندي معماراني است كه از آنچه مهيا بود، بهترين تلفيق فرم و معنا را آفريده اند. همچنين است ارسي و كاشي و آجر و قوس و رنگ و... . در مقابل؛ گاهي حتي نفي آشكار و موكد يك موضوع [كليشه اي]، موجب تداعي و يادآوري آن خواهد شد؛ همچنان كه سفيد، هر كسي را به ياد رنگ سياه مي اندازد و يا نور كه سايه هاي تيره مي سازد. چرايي، سئوال مشتركي است در معماري و چگونگي، پاسخي است كه هر روز شكل تازه اي به خود مي گيرد.

دست يافتن به اين لايه هاي معنايي مهم، نياز به معماراني روشنفكر، تاريخ آگاه و آينده نگر دارد شايسته پيش آهنگي و مديريت فرهنگي و اجتماعي. در اين دشواري ها و پيچيدگي ها، يافتن پاسخ درخور، ريزبيني هاي هوشمندانه، خلاقانه و هنرمندانه اي را طلب مي كند كه معماري را از ساختمان، و معماران واقعي را از جمعيت بي مايگان متمايز مي نمايد.

گاهي بايد تصور كنيم اگر نوابغي كه گنبد سلطانيه را برپا كرده اند، به تيرآهن و سيمان دسترسي داشتند، چه سازه اي برپا مي كردند؟ بازارهاي پررونق، امن و شهروندمدار چگونه بودند؟ اگر معماران خانه هاي شاعرانه، امروز دست به كار طراحي آپارتمان هاي كوچك و واحدهاي بلندمرتبه مي شدند، حاصل كارشان چگونه بود؟ انديشه هاي فلسفي، مذهبي، اجتماعي و انساني تخت جمشيد چگونه در تزئينات معماري امروز انعكاس پيدا مي كرد؟ مبتكران مدارس قديم، با آن درايت و هوش سرشار و عاطفه انساني، دانشگاه هاي مدرن را چگونه مي ساختند؟ افكاري كه منتهي به تحولات گسترده در ارتباطات تجاري و فرهنگي در كاروانسراها بود، براي كاربري هاي جديد، چه ترفندهايي ابداع مي كرد؟ از چه چيزي الهام مي گرفت؟ از تلفيق بي نظير فرم و معنا، چه تازه اي آفريده مي شد؟ و آدمي در كجاي اين معماري مي ايستاد؟ شايد دنيا و معماري شگفت انگيزتري، از آنچه هست و چنين خارق العاده مي نمايد، خلق مي شد.

سعيد فلاح فر

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.